تناقض در گفتار و عمل: نقدی بر رویکردهای دوگانه در منازعات قومی افغانستان


 تناقض در گفتار و عمل: نقدی بر رویکردهای دوگانه در منازعات قومی افغانستان

جمهوری مدارا: در آوردگاه سیاسی و رسانه‌ای افغانستان، بارها شاهد منازعاتی بوده‌ایم که به جای تقویت گفتمان ملی، به تشدید گسل‌های عمیق قومی انجامیده است. در این میان، آن‌چه بیش از پیش مایه تأسف و تأمل است، تناقض آشکار در گفتار و کردار برخی از نخبگان؛ پدیده‌ای که نه تنها به حل مشکلات کمکی نمی‌کند، بلکه عمق بحران بی‌اعتمادی و عدم تحمل را به نمایش می‌گذارد. این نقد، تلاشی برای واکاوی ریشه‌های این تناقضات از منظر جامعه‌شناختی و فرهنگی است.

معیارهای دوگانه در آزادی بیان و بازنمایی هویت

یکی از بارزترین نمونه‌های این تناقض، نحوه‌ی مواجهه با آزادی بیان و احترام به ارزش‌های فرهنگی و اجتماعی است. از سویی، برخی نخبگان، با ادعای دفاع از آزادی رسانه و جستجوی حقیقت، به خود اجازه می‌دهند به مقدسات و شخصیت‌های برجسته‌ی اقوام دیگر، از جمله هزاره‌ها، حمله کنند و این عمل را با استناد به مفاهیمی چون «آزادی بیان» توجیه می‌کنند. حتی وقتی این اقدامات به قصد جلب توجه و شهرت تلقی می‌شوند، پرسش اساسی این است که چرا سوژه‌های جلب توجه، از میان اقوام دیگر انتخاب می‌شوند؟ این رویکرد، بازی با حرمت و بازنمایی هویتی یک قوم است.

اما همین مدافعان آزادی بیان، به محض آن‌که نقد یا دیدگاهی مخالف منافع یا مقدسات خودشان مطرح می‌شود، ناگهان آستانه تحمل خود را از دست می‌دهند و به جای پاسخ منطقی، به حمله و برچسب‌زنی متوسل می‌شوند. این دوگانگی در معیارهای پذیرش و طرد، نشانگر استانداردهای دوگانه در گفتمان عمومی است که به جای مباحثه سازنده، به تخریب و قطبی‌سازی اجتماعی می‌انجامد.

این تناقض در بحث‌های تاریخی نیز نمایان است. وقتی موضوعاتی مانند هویت هزاره سنی به عنوان «بحث علمی» مشروعیت می‌یابد، در مقابل، پرداختن دیگران به مسائل هویتی خودشان با اتهام «شعله‌ور کردن آتش نفاق» روبرو می‌شود. اگر امکان بحث علمی برای یک موضوع وجود دارد، چرا برای موضوعی دیگر نباید وجود داشته باشد؟ منطقه‌ی ممنوعه اعلام کردن برخی عرصه‌های تاریخی و هویتی، نه تنها مغایر با اصل آزادی بیان است، بلکه مانع از درک پیچیدگی‌های تاریخ درهم‌تنیده افغانستان می‌شود.

تناقض در رویکرد به خشونت و گفتگو

تناقض دیگر، در نحوه‌ی مواجهه با خشونت و صلح است. در یک‌سو، برخی نخبگان، با لحنی دموکراتیک و رو به آینده، از گفتگو و همگرایی و تقویت سرمایه اجتماعی بین قومی سخن می‌گویند. اما در همان زمان، شاهد بوده‌ایم که همان افراد یا جریان‌های فکری، نه تنها در تقابل با نیروهای مشخص، بلکه در مواجهه با منتقدان و مخالفان فکری خود، به ستایش مبارزه مسلحانه پرداخته‌اند و از اشعار و نمادهای خشونت‌بار همچون «اگر پدرم نیست، تفنگ پدریم است» برای تحریک احساسات قومی استفاده می‌کنند. این رویکرد، نه تنها با داعیه دموکراسی‌خواهی و گفتگو در تناقض است، بلکه پیام خطرناکی به جامعه می‌دهد: آیا هدف واقعی، ساختن افغانستانی عاری از خشونت است، یا تنها تحمیل خواسته‌ها از طریق زور، در پوششی از شعارهای مدنی؟ این دوگانگی، اعتماد عمومی به گفتمان رسیدن به حقیقت از طریق گفتگو را تضعیف می‌کند و یاآوری حوادث تلخ سال‌های آغازین دهه هفتاد شمسی است.

گسل‌های عمیق: لزوم مواجهه، نه سرپوش گذاشتن

برخی ممکن است دامن زدن به مباحث اختلافی در شرایط فعلی را نامناسب بدانند. این دیدگاه، در اصل، بر اهمیت حفظ ثبات و آرامش تأکید دارد، اما در اینجا یک مغالطه رخ می‌دهد: ملامت متوجه کسانی می‌شود که در مقام دفاع از خود برآمده‌اند، نه آنانی که برای ماه‌ها پیام‌های اختلاف را به جامعه پمپاژ کرده و هیچ‌کس آن‌ها را به رعایت مصالح مهم دعوت نکرده است. لازم به ذکر است که مسئولیت اصلی این منازعات بر عهده کسانی است که با حملات مغرضانه و هدفمند، این بحث‌ها را شعله‌ور ساختند.

علاوه بر این، این گفتگوها و بحث‌های داغ رسانه‌ای، صرفاً نزاع‌های سطحی نیستند؛ بلکه نشان‌دهنده‌ی تکانه‌هایی هستند که ساختارهای فکری و لایه‌های زیرین جامعه را آشکار می‌سازند. این‌ها علائم و نشانه‌هایی از مشکلات ساختارهای ذهنی و لایه‌های زیرین جامعه هستند که نادیده گرفتن‌شان به تعویق انداختن بحرانی بزرگ‌تر می‌انجامد.

بنابراین، راه‌حل در عدم توجه نیست، بلکه در مواجهه هوشمندانه و اصولی با این مسائل است. کارکرد این گفتگوها، آشکار ساختن نقاط آسیب‌پذیر و نیاز به یافتن راه‌حل‌های پایدار برای آن‌هاست. آنچه اهمیت دارد این است که این گفتگوها و افشاگری‌ها، نباید به دشمنی‌های دائمی و تعمیق کینه‌ها تبدیل شوند. وظیفه نخبگان این است که این نوع گفتگوها را در مسیر درست رهبری نمایند.

راهی فراتر از گسل‌های قومی: منافع واقعی هزاره‌ها و افغانستان

این تناقضات و گسل‌ها، عمیقاً نشان‌دهنده‌ی عدم بلوغ سیاسی و درک نادرست از منافع ملی در افغانستان است. ایده‌ی «دشمن مشترک» و سوق دادن چند اقوام به اتحاد علیه یک قوم دیگر، نه تنها خطرناک، بلکه اشتباه استراتژیک و راهبردی است. سیاست واقع‌بینانه حکم می‌کند که در فضای سیاسی افغانستان، دوست و دشمن ابدی وجود ندارد؛ نه همه تاجیک‌ها لزوما همسو هستند و نه همه پشتون‌ها لزوما مخالف و دشمن هستند. در میان هر قوم، جریان‌های فکری و سیاسی متنوعی وجود دارد که می‌توانند با منافع هزاره‌ها همسو باشند یا نباشند.

منافع واقعی هزاره‌ها و آینده‌ی باثبات افغانستان، در گرو ورود به بازی‌های تفرقه‌افکنانه قومی به معنای اتحاد با یک قوم علیه قوم دیگر نیست. این منافع تنها از طریق تعامل سازنده و روابط حسنه با تمام اقوام افغانستان تأمین می‌شود. هزاره‌ها باید با درک پیچیدگی‌های جامعه، به دنبال شناسایی و همکاری با جریان‌های همسو با منافع خود در داخل تمام اقوام باشند؛ جریان‌هایی که رزش‌ها، خواسته‌ها و آرمان‌های اساسی هزاره را قبول دارند و به یک افغانستان توسعه یافتی سیاسی و اجتماعی باور دارند.

مطالب مرتبط